آدم برفی
سلام به دخمل ناز مامان
چند وقته هیچی ازت ننوشتم.نه عکسی نه خاطره ای هیچی.
این روزا سرمون شلوغه.دوباره باید به فکر یه جای جدید باشیم و دوباره اسباب کشی.
امیدوارم یه روز ما هم صاحب خونه بشیم و اینقد دغدغه ی جابه جایی نداشته باشیم.
چند وقتیه علاقه مند شدی به نقاشی کشیدن. اونم فقط میگی چش چش دو ابلو...
عکس اولین هنرتو میذارم که از دیدنش دوستان لذت ببرن
چند روز پیش یه کم برف اومد.منم تصمیم گرفتم اولین آدم برفی رو واست درست کنم.
با هم رفتیم تو بالکن و یه آدم برفی کوچولو درست کردیم.شما هم کم مونده بود از ذوق
بترکی.دیگه خدا رحم کرد
هویچ نداشتیم منم یه تیکه چوب گذاشتم جای دماغش.شما هم پشت سر هم میگفتی
مامان هبیچ بیال....
بعد یه ساعت که تو سرما موندیم هرچه التماست کردم بریم خونه نیومدی
میگفتی میخوام بمونم پیش آدم برفی.منم مجبور شدم آدم برفی رو بزارم تو سینی
و بیارمش خونه.دیگه بماند که تو خونه چقد باهاش بازی کردی و حرف زدی تا آب شد.
عزیزم بخاطر داشتنت خدارو هزاران بار شکر میگم
کی تا حالا دیده آدم برفی گیر زده باشه به موهاش