شستن سر با صابون
سلام به دخمل شیطون خودم.
برم سر اصل قصه.دو سه روز پیش بعدظهر من گفتم مامانی من یه کم میخوابم
شما هم بشین تلویزیون ببین آخه من بخاطر دندون دردی که شب داشتم نخوابیده بودم
شما هم گفتی بخواب مامانی منم پویا نیگا موکونم.
فک کنم ده دقیقه نگذشته بود که با صدای جیغت من از خواب پریدم.
جیغ میزدی و میگفتی که مامان چشمم.....
منم وحشت کردم و در چند لحظه کلی فکر بد به سرم زد که حتما چیزی
کردی تو چشمت و دور از جون کور شدی دیگه
صدات از تو حمام میومد.سریع خودمو بهت رسوندم.
نمیدونستم بخندم یا به دادت برسم.رفته بودی سرتو تا نصفه خیس کرده بودی
و صابونو ساییده بودی به موهاتو و صورتت پر کف صابون شده بود
و با دستای کفی چشماتو مثلا پاک میکردی.حالا تا من آبو باز کردم و گرم شد
یه کم طول کشید که سر و صورتتو شستم.
منم بهت میگفتم خوبت میشه.بچه فضول حقشه این بلاها سرش
بیاد.این دو سه روزه همش میگی مامان خوبم شد.دیگه دس به صابون نمیزنم.