خرابکاری
سلام به دختر شیرین تر از عسلم.
امروز صبح یه اتفاقی افتاد که تا یادم نرفته و شما خوابی اومدم ثبتش کنم.
صبح داشتم بساط صبحانه رو آماده میکردم که صدای آیفونو شنیدم برگشتم
دیدم شما سطل جای بلوکهاتو گذاشته بودی زیر پات و جلوی آیفون بودی
گوشی رو برداشتم گفتم کیه؟
آقای صاحبخونه بود با بد اخلاقی همیشگیش گفت:
خانم این بچه آیفونو زده در باز شده.
چرا میزاری این کارو بکنه.اومدیم یکی اومد تو خونه و.......
چند دقیقه بعد صدای تلفن اومد.شما مثه یه عقاب پریدی تلفنو برداشتی.
گفتی سلام بابایی.
خوبم.
مامان بوده.
تلفنو دادی به من .بابا گفت آقای غفاری زنگ زده و گفته دخترت درو باز کرده.
اول از کارش تعجب کردم ولی بعد خندم گرفت.
بابا گفت ازت پرسیده چرا درو باز کردی.شما هم گفتی مامان بوده
بعد بابا یه پیام واسم فرستاد:
خواهان:غفاری
خوانده:فاطمه
علت شکایت:به خطر انداختن ساختمان.
اینم از این روزای ما با فاطمه خانممم.