فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

فافایی

به به

سلام به دخمل شیرین زبونم امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشی باز هم از خودت شیرینکاری نشون دادی گلم                                                                                   امروز که داشتم بهت غذا میدادم واسه اینکه بهتر بخوری خودم هم میخوردم و میگفتم به به چقدر خوشمزه...
2 مرداد 1391

بدون عنوان

  سلام به عزیز دلم اول از همه از خاله های مهربون که احوالتو توی این چند روزه برسیدن خیلی تشکر میکنم. دختر گلم توی ده روز اخیر خیلی اذیت شدی چند روز تب داشتی،چند روز بعدش رو بیخود گریه میکردی و هیچی نمیخوردی. ولی خدارو شکر وقتی دندونت دراومد دیگه راحت شدی.یکی دو روزه هم غذا میخوری هم به شیطونیهات میرسی. خدارو شکر میکنم وقتی میبینم حالت بهتره عزیزم. ...
1 مرداد 1391

تب کردن دخملی

سلام عزیزم این روزا خیلی خوشحالی چون عمه جون اومده پیشت ولی از دیروز اصلا حال خوبی نداری دندونهای بالات دارن درمیان. تب کردی. الان هم خوابی.دیروز با عمه تصمیم گرفتیم   ببریمت بیرون.رفتیم بارک. همش بداخلاق بودی و گریه میکردی. زود برگشتیم خونه. کاش زودتر دندونات دربیان راحت بشی گلم. از خدا میخوام که هرچه زودتر حال دخترم خوب بشه. دیروز چندتا عکس هم گرفتم. عکسهای بیشتر اینجا             ...
23 تير 1391

هنر نمایی فافا خانم

  سلام به دخمل ناز خودم امیدوارم که خوب و سرحال باشی. میخوام واست بگم که این روزارو چطور میگذرونی دو روز قبل من نشسته بودم ؛تو هم طبق معمول دستو گرفتی به مامان و بلند شدی.یه لحظه احساس کردم افتادی ولی هیچ صدایی ازت در نیومد. برگشتم نگات کردم دیدم بببببببببله؛خانم هوس کردن راه برن. مونده بودی سر با.من هم کلی ذوق کردم. ولی خودت هم میترسیدی هم میخندیدی.دیگه کارت همین شده که وایسی و ذوق کنی بعد هم بخوری زمین ولی گریه نمیکنی خدا به دادمون برسه. تو که راه نیفتاده اینقده فضولیٰ؛وای بحال موقعی که راه بری.ولی اصلا از کارهایی که میکنی ناراحت نمیشم چون به اندا...
15 تير 1391

نیمه شعبان

ا ای دل شیدای ما گرم تمنای تو /  کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو نیمه شعبان بود روز امید بشر / شادی امروز ماست نهضت فردای تو . . . ...
14 تير 1391

ده ماه شدن عسلم

                                                                        یک دانه چوب کبریت شمع تولدم بود مهمان من در این جشن تنها دل خودم بود شاید به کارهایم یا شعر من بخندی کیک تولدم بود یک تکه نان قندی یک مورچه مرا دید یک ذره کیک هم خورد یک ریزه کند ...
10 تير 1391

قهر کردن گنجشک با خدا

روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد. و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: “لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز ش...
7 تير 1391

شیرین کاریها

سلام عزیزم این روزا واسمون شدی یه سرگرمی خیلی خوب.همش شیرینکاریهاتو زیر نظر داریم و از دیدنشون لذت میبریم.مثلا وقتی از خواب بیدار میشی قبل از اینکه چشمای قشنگتو باز کنی بلند میشی میشینی. بابایی میگه شاید فکر میکنی هر وقت بیدار شدی باید پاشی بشینی. یا اینکه چند روزه انگشت اشاره ات خوب کار میکنه.همش میزاریش روی سوراخ پریز یا روی دکمه های تلفن و دی وی دی یا هر پیچ و مهره ای که میبینی یا توی چشم و دماغ و دهن من و بابایی. امروز هم از صبح تا حالا که ساعت 4 بعدظهره دفعه چهارمته که میخوابی بیدار میشی.از صبح هر بار که خوابیدی با صدای تلفن بیدار شدی. دفعه اخر عمه بود.خیلی دوست...
31 خرداد 1391

عید مبعث مبارک

                                            خواند زبان دلم ثنای محمد(ص) ماند خرد خیره در لقای محمد(ص) دیده دل، جام جم به هیچ شمارد سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص) ...
28 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فافایی می باشد